مانيماني، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
ترمه و ترانهترمه و ترانه، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

من و بابا و ماني

تولد زنبوری

ماماني امروز سرم زد ....

مامانی سرم زد ..... ديشب مامان حالش خوب نبود ، زنگ زد به من شيفت بودم ، متاسفم نتونستم بيام پيشش - صبح كه اومدم خونه مامان سرم زدم و دارو ريختم تو سرمش بعدش هم ساعت ۱۰ رسوندمش اداره ..... الان هم داره از درد مي ميره ..... خيلي ناراحتشم ..... ...
20 فروردين 1390

سال خرگوش ....

سلام عزيزم امسال سال خرگوش بود ..... هر سال واسه خودش يه اسمي دراه و به نام يه حيوون نام گذاري شده مثلاً سال من سال ماره و من تو سال مار به دنيا اومدم و بابا جونت مال سال ببر و تو سال ببر به دنيا اومده و تو هم ماني عزيزم تو سال ۹۰ كه سال خرگوش به دنيا مي ياي ...... دوستت دارم عزيزم سال نو مبارك ...... و اميدوارم عزيزم مثل خرگوش خواب آلود نباشي و هميشه شاد و سرحال باشي ... قربونت برم .....   ...
20 فروردين 1390

فرشته کوچولوی ما ....

سلام مانی جون ...... بالاخره امروز تونستیم من و بابایی سایتت رو تو خونه باز کنیم و با هم واست بنویسیم ...... عزیزم نه به دیشب تا صبح که اصلاً تکون نخوردی و نه به حالا که اینقدر ورجه ورجه می کنی که هلاک شدم ..... فدات شم امیدورام همش ورجه ورجه داشته باشی تا اینکه بخوای خواب باشی و من و بابایی از نگرانی حالمون بد شه ....... بابایی می گه این روزا خیلی دیر می گذره و من آرزو می کنم که تو سر موقع و صحیح و سالم بدنیا بیایی ..... می ترسیم زود بیایی فرشته کوچولوی ما ......   ...
20 فروردين 1390

اصلاً تکون نخوردی ....

مانی جونم سلام دیشب تا صبح به خاطر تو نخوابیدم هی رفتم شیرینی خوردم شاید تکون بخوری اما نخوردی ..... صبح که خواستم بیام اداره می خواستم برم سونوگرافی ببینم خوبی یا نه ...... بابایی گفت تاظهر برو اگه تکون نخورد با هم می ریم پیش دکتر ..... اما حالا داری اینقدر ورجه ورجه می کنی که پدرم در اومده ...... عزیزم به این نتیجه رسیدم که تو با صدای کیبورد تکون می خوری و به ورجه ورجه می افتی ..... نمی دونم چرا اینقدر الان سر معدم داره می سوزه شاید گشنمه باید یه چیزی بخورم ...... احتمالاً گرسنه ت شده عزیزم ..... دوست دارم فدات شم اینقدر مامانی رو حرص نده ....... ...
20 فروردين 1390

خاطرات عيد امسال .....

ماني جون تو كه با من بودي اما واست مي نويسم كه يادآوري بشه ..... عزيزم امسال يعني عيد ۹۰ بابايي كه هم شب عيد و هم روز اول عيد شيفت بود و روز دوم عيد اومد خونه خيلي خيلي دلم واسش تنگ شده بود ...... روزي هم كه اومد با برو بچ يعني مامان بزرگ و بابابزرگ خاله منا ، خاله مهتاب عمو حسين ، خاله مهري عمو شاهرخ ، دايي بهروز و زندايي اعظم و سارا كوچولو ، خاله مريم عمو بهنام و سوفيا جون و دختر خاله خوشگلت كيميا جون و همينطور خانواده خاله محترم من و زهرا جون آقا مسعود و مبينا و محمد رضا جون رفتيم رامسر ...... اول رفيتم رامسر دو شب اونجا بوديم تو يه خورده اذيت كردي همش زير دلم درد مي كرد هوا باروني بود خوش گذشت ..... بعد هم رفتيم لاهيجان و اون بال...
20 فروردين 1390

روز بابایی مبارک .....

روز پرستار مبارک ...... سلام مانی جون امروز روز باباست ..... آرزو می کنم روزش مبارک باشه و همیشه خودش سلامت و تندرست باشه و بتونه به نحو احسن به مریضاش کمک کنه ..... بابا جونت تو اورژانس ۱۱۵ کار می کنه و از خرداد ۸۹ تا حالا اومده پیش مامانی و داره تو ۱۱۵ اینجا خدمت می کنه ....... دوستش دارم و از صمیم قلب روز پرستار رو بهش تبریک می گم ....... مانی جون من و بابایی آرزو داریم تا تو هم دکتر بشی و بهت بگیم دکتر مانی محبی ....... به امید روزهای که تو پدرت با هم همکارهای خوبی باشین و بتونین به مردم خدمت کنید ...... من این روز رو به همه پرسنل علوم پزشکی و همکارهای بابا ناصر تبریک می گم ..... به امید این که روزی بیاد که هیچ م...
20 فروردين 1390

حال خوشي ندارم ....

سلام ماني جون ..... نمي دونم چرا دو روزه اينقدر حالت خفگي دارم حالم اصلاً خوب نيست ، نمي دونم چم شده همش بي حالم .... حالا هم كه با كارهاي زيادي كه تو اداره هست اصلاً وقت ندارم خيلي خيلي زود خسته مي شم ..... انگار نه جون دارم نه رمق واسه كار كردن اما مجبورم ديگه ........... عزيزم واسه ماماني دعا كن كه از اين حس و حال بياد بيرون .... هنوز تهوع دارم و سرگيجه اما ورجه ورجه كردن تو خيلي سرحالم مي كنه ..... دوست دارم عزيزم ...... مي بوسمت ..... ...
17 فروردين 1390

و ماني عزيزم در كنار سفره هفت سين ......

و اما ماني در كنار سفره هفت سين .... عزيزم اين كار باباي مهربون و با احساست بود كه سونوي هفته ي ۱۸ رو گذاشت كنار سفره هفت سين و عكس گرفت و از من خواست تا بذارمش توي سايت ...... عزيزم كاملاً احساست مي كنم وقتي كه محكم ورجه ورجه مي كني و به اصطلاح لگد مي زني ..... دوستت داريم و اميدواريم سال آينده و همه سال ها در كنار منو بابايي سلامت و تندرست باشي و عيد رو ۳ تايي جشن بگيريم ..... عاشقتم كوچولوي ناز نازي مامان ...... ...
16 فروردين 1390

سارا و سوفيا كيميا جون كنار سفره هفت سين .....

سارا جون دختر دايي عزيزت كنار سفره هفت سين مامان بزرگ ...... سوفيا دختر خاله مهربونت كنار سفره هفت سيني كه خودش امسال چيده ..... و كيميا دختر خاله ناز نازي كه تازه اولين عيدش بود كنار سفره هفت سين ..... دوستتون دارم ..... ...
16 فروردين 1390